کد مطلب:106422 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:228

خطبه 037-ذکر فضائل خود











[صفحه 200]

گزیده ای از فرمایشات حضرت (ع) كه به منزله خطبه است. تعتعه: نگرانی در سخن به هنگام محاصره شدن تطلع الامر: آزمودگی و آشنایی با كار تقبع: كناره گیری، خودداری از دخالت كردن در كار، در مثل گفته می شود قبع القنفذ: هرگاه سر را در میان دو بازویش مخفی كند. استبداد: منفرد بودن. رهان: آنچه كه مسابقه به خاطر آن انجام گیرد. همز: بد گویی، عیبجویی، غمز نیز به همین معناست. در آغاز ظهور اسلام هنگامی كه دیگران از ترس دشمنان به گوشه ای خزیده و نشسته بودند، برای دفاع از اسلام بپا خاستم، بدانگاه كه دیگران خود را باخته بودند، من به شجاعت درخشیدم وقتی كه آنان سر در گریبان عجز و ناتوانی پیچیدند و گوشه گیری اختیار كردند، به سخن آمدم و برای یاری اسلام تبلیغ كردم، زمانی كه زبان دیگران بند آمده بود، با نور الهی راه حقیقت را پیمودم. از تمام رقیبان امروز خود، در آن زمان پیشتر و از همه آنها كم سر و صدا تر و كم ادعاتر بودم، با این كه مقامم از همگان برتر بود، صدایم كوتاهتر بود و به لاف و گزاف سخن نمی گفتم. مشكلات و دشواریها را با ثبات قلب و پایداری از پیش پا برداشتم، عنان فضایل را گرفتم و به هر طرف پرواز كردم تا بدان حد

كه گوی سبقت را از میدان مجاهدت ربودم. در مركز دین همچون كوهی كه دست طوفان حوادث بدان نرسد و از وزش بادهای تند از جای در نرود، ایستادم، برای هیچ كس در خویش، جای سرزنش و غیبتی باقی نگذاشتم، خرده گیران را درباره من مجال دم زدن نماند. ذلیل و خوار در پیش من عزیز و گرانسنگ و قوی پیشم ضعیف و درمانده است، تا حق را از قوی گرفتم به ضعیف رسانیدم. من به قضای الهی راضی ام و فرمان او را گردن نهاده ام. هان! ای كسانی كه سخنانم را می شنوید، آیا در شان من است كه بر رسول خدا (ص) دروغ ببندم با این كه اول كسی بودم كه آن بزرگوار را تصدیق كردم؟ حال چگونه اول كسی باشم كه پیامبر را تكذیب نمایم! من درباره خلافت فكر كردم كه آیا مردم را به بیعت خود و اطاعت خدا فرا خوانم و با افرادی كه مقام خلافت را گرفته اند درگیر شوم و یا این كه خود اطاعت خدا كنم و خلافت را بدیگران واگذارم. صلاح را در این دیدم، كه اطاعت خدا را بر بیعت گرفتن برای خود مقدم دارم و پیمان دیگری بر گردنم باشد (پیامبر از من پیمان گرفته و مرا به صبر و شكیبایی امر كرده تا هنگامی كه یارانی پیدا كنم و آن گاه حق خویش را مطالبه كنم و من هم صبر كردم). نظر بعضی از شارحان نهج البلاغه

این است كه سخنان حضرت در این زمینه چهار قسمت و بسیار طولانی بوده است. سیدرضی (ره) یك قسمت را انتخاب و در این مورد آورده كه حضرت این بیانات را پس از جنگ نهروان ایراد كرده و در آن به سرگذشت خود از زمان رحلت رسول خدا (ص) تا درگیری نهروان اشاره فرموده است. امام (ع) در فصل اول گفتارش: فقمت بالامر. برهانها سخن را به عنوان بیان افتخار و اثبات فضیلت و برتری خود، بر دیگر صحابه، به منظوری آغاز می كنند كه فایده پذیرش رای و اراده خود را گوشزد كنند و آنان را ارشاد نمایند. قیام آن حضرت به هنگامی كه دیگران سستی ورزیدند، دلیلی بر فضیلت شجاعت آن بزرگوار می باشد. یعنی به فرمان خداوند در كنار پیامبر و پس از رسول حق در جنگها و در مراحل سخت و دشواری كه دیگران از رویارویی دشمن ضعف نشان می دادند بپا خاستم، و به هنگامی كه سستی نشان دادند، قیام كردم. البته ادعای آن بزرگوار درباره یاری دین و رسول خدا امری روشن و غیر قابل انكار است. قوله علیه السلام: نطقت حین تعتعوا (تمنعوا): سخن گفتم به معنای دیگران سكوت اختیار كردند. اشاره به ویژگی فصاحت روانی سخن و خصلت علم و دانش آن بزرگوار دارد. یعنی در قضایای مهم، و احكام مشكل، و میدان سخنوری كه

بلیغان و سخنوران درمانده بودند، سخن گفتم. نطق و سخنوری خود را كنایه از درماندگی، رسوایی و سرافكندگی آنان آورده است. در ادامه خطبه فرموده اند: وقتی كه دیگران گوشه گیری و عافیت طلبی پیشه كردند، و یا اصولا به فكر چیزی نبودند، من در شناخت امور دقت نظر داشتم. این سخن حضرت، اشاره به بزرگ همتی آن جناب، در به دست آوردن آنچه كه برای انسان، از شناخت امور و آزمایش و توجه به منشا و موارد آنها لازم است، می باشد. همت بلند، خصلتی است كه با شجاعت رابطه دارد. چون در اشراف بر امور، انسان، به نوعی كنجكاوی، توجه عمیق، و دقت نظر، در شناخت امور، و آزمودن آنها نیازمند است، ناگزیر باید، فكری بلند را كه بدان وسیله حقیقت امور شناخته می شود، به كار انداخت و دیده اندیشه را در رسیدن به امور عقلانی به كار گرفت، و قوه خیال را برای جستجوی منابع احساسات به كار بست. بنابراین واژه تطلع را به عنوان استعاره از مراحل تحقیق به كار گرفته و به كنایه آورده اند. یعنی شناخت من از امور به هنگام كوتاهی دیگران، در شناخت كارها و انجام وظایف آنان بوده است. لفظ تقبع كه در لغت به معنای سر در زیر دو دست مخفی كردن به كار رفته، در عبارت حضرت به طور استعاره از ك

وتاهی فكر و عدم توجه به امور آمده، كه دقیقا معنای ضد تطلع را دارد، بدین توضیح كه تطلع كشش فكری و بكار افتادن ذهن در شناخت امور است، و تقبع كوتاهی اندیشه و ناتوانی آن از شناخت امور قوله علیه السلام: و مضیت بنور الله حین وقفوا عبارت امام (ع) كه فرموده اند: با نور خداوند راه خود را به هنگامی كه دیگران، متوقف بودند، پیمودم اشاره به فضیلت و دانش آن جناب دارد. یعنی من راه حق را مطابق با دانش كه همان نورانیت خداوند باشد، كه دارنده آن هرگز به گمراهی نمی افتد پیمودم. و این موقعی بود كه دیگران، سرگردان، مردد و ناآگاه به هدف و چگونگی راه پیمایی به سوی آن بودند. حضرت این فضایل را برای خود اثبات و هر فضیلت را كه برای خود آورده، یك رذیله اخلاقی را برای این مدعیان دین و دیانت ذكر كرده، تا برتری خود را نسبت به آنها بیان كند. قوله علیه السلام: و كنت اخفضهم صوتا و اعلاهم فوتا سپس می فرمایند: در عین حال از همه كم سر و صداتر ولی پیشگامتر و جان فداتر بودم. حضرت پایین بودن سر و صدا را از سرگرمی شدید به كار و پافشاری در انجام آن، كنایه آورده است. آری تصمیم گیری بر انجام دادن كار شایسته و لازم بدون توجه به پیشامدها و موانعی كه در س

ر راه كارهای خیر و صحیح قرار دارد. نشان دهنده همت والا و كمال خلوص است، چه این كه سر و صدا راه انداختن و باصطلاح كاه را كوه نشان دادن، در كارهایی كه زمینه ترس در آنها وجود داشته باشد، دلیل سستی و ناتوانی است. بی شك آن كه در امور سخت و دشوار پایدارتر، در حقیقت بلند آوازه تر، و بسوی مراتب كمال، و درجات سعادت، از آن كه ضعف از خود نشان می دهد، پیشتازتر است. قوله علیه السلام: فطرت بعنانها...) در كلام امام (ع) كه با شهپر فضیلت پرواز كرده، و در میدان مسابقه از همگان گوی سبقت را ربودم ضمیر بعنانها و برهانها به فضیلت برمی گردد. هر چند كلمه فضیلت در عبارت نیامده، ولی در ضمن معنای جمله در نظر گرفته شده است. در این جا لفظ طیران را برای سبقت گرفتن عقلی استعاره آورده اند، زیرا پرواز و پیشتازی عقل در معنای سرعت شركت دارند. دو واژه عنان و رهان كه از ویژگیهای اسب مسابقه اند، در عبارت حضرت برای فضیلتی كه با آن نفس انسان كامل می شود استعاره آمده است. فضایل نفسانی را به آن مسابقه تشبیه كرده است و جهت مشابهت این بوده: صحابه- كه خداوند از آنها خوشنود باد- كسب فضیلت می كردند، تا بدان وسیله خوشنودی خداوند و سعادت جهان ابدی را به دست

آورند، و در این جهت بر یكدیگر سبقت می گرفتند، مانند اسبهای مسابقه. با توجه به این كه آن حضرت كاملترین درجه فضیلت را نسبت به دیگران داشت، چنان بود كه در این میدان هیچ كس به گرد او نرسیده بود، بدین سبب استعاره زیبای پرواز را به كار برده اند، و دو لفظ عنان و رهان را كه از ویژگی اسب می باشد به كنایه آورده اند. در اینجا شرح بخش نخستین خطبه پایان می گیرد. قوله علیه السلام: لاتحركه القواصف.... در بخش دوم می فرمایند: من به مثابه كوهی استوارم كه او را بادهای تند از جای نمی كنند. و چنین خواهم بود تا حق مظلوم را از ظلم بگیرم. این فصل از فرمایشات امام (ع) اشاره به زمانی دارد كه بر حسب ظاهر ردای خلافت را پوشیده و امرامت به آن حضرت واگذار گردیده و مبین این حقیقت است، كه آن بزرگوار تصمیم داشت بر مجرای قانون عدالت و دادگری قیام و فرامین خداوند را به اجرا در آورد عبارت امام (ع) كاالجبل مانند كوه، تشبیهی است برای نشان دادن ثبات و پایداری در راه حق، چنان كه كوه را تند بادهای وزنده نمی توانند از جای بكنند. آن جناب را هیاهوی نامردمان دنیا طلب، از پیمودن راه خدا نمی تواند منصرف كند، تا پیرو هواهای نفسانی، آنها شود و اموری كه مخا

لف سنت خداوند و شریعت است انجام دهد، بلكه او همواره بر قانون عدالت و مطابق فرمان الهی ثابت خواهد بود. و سپس فرمود: لم یكن لاحد فی مهمر كسی را یارای عیبجویی و گوینده ای را توان طعن من نبود یعنی در من عیبی نبود كه بدان سرزنش شوم. حضرت در چهار كلمه مغمز مهمز، عواصف و غواصف در فصل اول و در چهار كلمه رهان، عنان، صوتا و فوتا در فصل دوم سجع متوازی به كار برده است. در ادامه خطبه امام (ع) می فرماید: مظلوم در نزد من گرامی است، تا زمانی كه حق را برایش بگیرم، منظور از گرامی بودن افراد ذلیل در نزد حضرت، توجه كردن به حال آنان و همت گماشتن به احقاق حق آنهاست. روشن است كه هر كس، به حال انسانها توجه كند، آنها را گرامی داشته است. امام (ع) گرامی داشت افراد ذلیل را، تا زمانی كه حقشان را، از زورمداران بگیرد تعیین كرده است. همچنین، بی اعتباری زورمداران در نزد آن بزرگوار، تا بدان هنگام خواهد بود كه: حقوق دیگران را از آنها بگیرد. ناتوانی نیرومند، به معنی محكومیت و مغلوب بودن وی تا زمانی است كه حق مظلوم از آنها ستانده شود. اگر در زمینه فرمایش حضرت اشكالی شود كه از عبارت آن جناب چنین استفاده می شود، پس از گرفتن حق مظلوم از ستمگر، آن

دو در نظر امام (ع) برابر نیستند، و توجه به زورمداران بیشتر خواهد بود، و این از عدالت بدور است. در پاسخ گفته خواهد شد كه مقصود از فرمان به برابری، توجه در میان انسانها، در این مورد خاص، گرفتن حق مظلوم از زورمدار و نبودن مظلمه ای در میان آنهاست. و این مساوی بودن توجه را بین ضعیف و قوی، جز بدین لحاظ ایجاب نمی كند. گرامی داشتن شخص نیرومند و اكرام وی، در صورتی كه ستمگر نباشد، زشت نیست چرا كه قدرتمند اگر دارای فضیلت باشد، از نظر دین و دیانت اكرامش واجب و لازم است. بخش سوم گفتار حضرت این است: رضینا عن الله قضاء.... به قضای الهی راضی و تسلیم فرمان او هستم در علت بیان این قسمت از خطبه روایت شده است كه امام (ع) به فراست دریافته بود. گروهی آن بزرگوار را درباره اخباری كه از رسول خدا (ص) از امور غیبه نقل كرده است متهم كرده و نسبت دروغ داده اند. و از این فراتر با او بگو مگوی لفظی داشته اند. هنگامی كه امام (ع) فرمود: از من سوال كنید پیش از آن كه از میان شما بروم، بخدا سوگند اگر سوال كنید از جمعیتی كه صد نفر را گمراه و یا ارشاد نمایند دعوت كننده و محرك آن را به شما معرفی خواهم كرد. مردی به نام انس نخعی به پا خاست و گفت: از

تعداد موهای سر و ریشم مرا آگاه ساز امام (ع) فرمود: به خدا سوگند حبیب من رسول خدا مرا خبر داده است كه بر هر موی سر تو فرشته ای است كه تو را لعنت می كند و بر هر موی ریشت شیطانی است كه تو را گمراه می سازد و در خانه تو پسر رذلی است، كه فرزند رسول خدا (ص) را خواهد كشت. در آن زمان پسر او سنان قاتل امام حسین (ع) كودكی بازیگوش بود. پاره ای از این اخبار بعدا ذكر خواهد شد. بنابراین، عبارت حضرت كه به قضای خداوند راضی و تسلیم فرمان اویم معنایش روشن می گردد. در بحثهای پیشین روشن شد كه رضا به حكم خدا و تسلیم فرمان او بودن، دری از درهای بهشت است كه خداوند برای دوستان خاصش گشوده است. با توجه به این كه امام (ع) پس از رسول خدا پیشوای عارفان است، قلم قضای الهی بر آنان كه حضرت را نسبت به دروغ داده، و در فرموده هایش تهمت رواداشتند، به كیفر جاری گردیده، بنابراین امام (ع) سزاوارترین فردی است كه خشنودی خدا را خواهان باشد. فرمایش حضرت: اترانی اكذب.... انكار تهمتی است كه در حق آن بزرگوار رواداشته و او را به دروغگویی نسبت دادند. در این عبارت استدلال بر باطل بودن تصورات واهی آنان به شكل قیاس ضمیر و نتیجه آن آورده است. بیان حضرت در تشكیل

قیاس چنین است: به خدا سوگند من اول كسی هستم كه رسول خدا را تصدیق كرده ام، و هر كس اول تصدیق كننده او باشد اول تكذیب كننده وی نخواهد بود، نتیجه آن كه من اول تكذیب كننده وی نیستم. (فنظرت فی امری....) بخش چهارم كلام امام (ع): در چگونگی انجام وظیفه خود نظر افكندم. در توضیح فرمایش حضرت دو احتمال وجود دارد. یك احتمال آن است كه بعضی از شارحان گفته اند و آن این كه بخش چهارم سخن امام مربوط به قسمتهای سابق خطبه نیست و در بیان چگونگی رفتار خود پس از رسول خدا (ص) است، كه توصیه شده است در امر خلافت نزاع نكند. چنانچه خلافت با مسالمت به دست آمد بپذیرد و در غیر این صورت صبر كند. بنابراین معنای كلام امام (ع) این خواهد بود، دقت كردم صلاح این بود كه اطاعت فرمان رسول مقدم بر بیعت كردن مردم با من باشد. یعنی فرمانبرداری رسول خدا (ص) در آن كه امر كرده بود مرا بر ترك درگیری و نزاع، از بیعت نمودن مردم با من لازم تر بود راهی برای سرپیچی از دستور پیامبر نبود، با شرح مطلب فوق معنای این جمله كه میثاق رسول خدا بر عهده من بود روشن می شود. پیمان رسول خدا (ص) و عهد آن حضرت با من عدم درگیری با مخالفان بود. بعضی چنین برداشت كرده اند كه پیمان،

آن چیزی بود كه برامام (ع) بعد از بیعت مردم با ابوبكر، سكوت را ایجاب می كرد. بنابراین معنای جمله این خواهد بود، كه پیمان مردم با ابوبكر با توجه به امر خلافت، بر من الزام و اجبار می كرد كه پس از انجام شدن بیعت مخالفت نكنم. احتمال دوم در شرح سخن امام (ع) این است كه این عبارت بیان كننده دلتنگی بسیار و رنج فراوان است. با این كه افكار مختلفی وجود داشت، حضرت به دلیل مدارای با مردم سنگینی بار خلافت را بر خود هموار ساخت. با در نظر گرفتن احتمال دوم معنای سخن حضرت چنین خواهد شد: در صلاح كار خود اندیشه كردم فرمانبرداری مردم نسبت به من در آغاز بیعت و اتفاق نظرشان را درباره پذیرش خلافت، دریافتم و این موجب قبول بیعت از ناحیه من گردید، بدین هنگام پیمان آنها به گردنم افتاد، چاره ای جز قیام بر انجام كار آنها نیافتم، و از نزد خداوند نیز اجازه ای جز پایداری در سامان دادن امور خلافت نداشتم. و اگر این ملاحظات نبود، امر خلافت را رها می كردم. این سخن امام (ع) با توجه بدین معنا مانند سخن دیگر آن بزرگوار است كه فرمود: بخدا سوگند اگر حضور حاضران نبود و دلیلی برداشتن یار و یاور اقامه نمی شد و خداوند از دانشمندان، پیمان نگرفته بود كه: ب

ر پرخوری پرخوران و گرسنگی مظلومان شكیبا نباشند، مهار شتر خلافت را به گردنش می افكندم، تا هر كجا خواهد برود و با جام نخستین خلافت آخرش را سیراب می كردم (چنان كه در آغاز خلافت را رها كردم، در آخر هم نمی پذیرفتم) احتمال اول در معنای كلام امام (ع) از احتمال دوم قویتر است، و خداوند به حقیقت امر آگاه است.


صفحه 200.